تفکر ما به گونهای است که برای کاری بزرگ زمانی زیاد و برای کاری کوچک زمان محدود در نظر میگیریم. اینها قوانین ما هستند که بدین شکل تعریفشان میکنیم. زمان و اندازه هیچ مفهومی برای عالم هستی ندارد. به دست آوردن یک دلار هیچ تفاوتی با کسب یک میلیون دلار ندارد. جریان واحدی در کار است. از آنجایی که ما یک میلیون دلار را زیاد و یک دلار را کم میدانید، یک میلیون دلار دیرتر و یک دلار بسیار زودتر به دست ما میرسد. مسئله، بحث یا شایدم بهتره بگم سوال «آخرش که چی؟» از اولش نبوده. بلکه وقتی اولش میگذره و یه کم میری جلوتر کمکم سوالی با محتوای آخرش که چی؟ متولد میشه و این تولد هم میمون و خجسته است و هم تلخ و بدمزه و حتی بیمزه!
این همه درس بخونم، مدرسه برم، دانشگاه برم؛ آخرش که چی؟! برم سربازی کلی سختی تحمل کنم، کارت پایان خدمتم رو بگیرم، اما آخرش که چی؟! ازدواج کنم. خوشبخت بشم یا نشم. بچهدار بشم. مامان بشم. بابا بشم. اما آخرش که چی؟! هر روز جون بکنِم، چندجا کار کنم. پول در بیارم. حتی جمعهها هم استراحت نکنم و دنبال کار و پول باشم؛ اما آخرش که چی؟! پولدار یا بیپول، آخرش که چی؟!
سیگار نکشی، سیگار بکشی، تادیر وقت بیرون باشی یا زود بیای خونه، مادر و پدرت روشنفکر باشن، مادر و پدرت حتی یک کلمه از حرفهات رو نفهمن، خودت با شعور باشی، خودتو به نفهمی بزنی، همه بهت بگن: وای چه دختر خانمی. وای چه پسر آقایی، یا نگن. سرت توی کار خودت باشه یا نباشه. آینده و اطرافیان برات مهم باشن یا نباشن، اما خوب آخرش که چی؟! هی بدوی یا بایستی و تکان نخوری، آخرش که چی؟! تنبل باشی یا زرنگ، آخرش که چی؟! همین جا بمونی یا کلی تلاش کنی و زحمت بکشی و بری خارج زندگی کنی، اما آخرش که چی؟!....... اوووووه اگه بخوای همه این سوالهایی رو که تهش به آخرش که چی ختم میشه بنویسی که به اندازه لحظههای زندگی هر آدمی میشه سوال نوشت... اما من به «آخرش که چی؟» زیاد فکر کردم. حتی بعضی وقتها مخم هنگ کرد از فکرکردن و قول دادم که دیگه فکر نکنم، اما نشد!
به نظرم آخرش همین الانه. آخر همین لحظه. همین ثانیه. همین روز. آخرش قرار نیست بریم و بریم تا به مرحله فینال و وقت اضافه و ضربات پنالتی برسیم و اونجا مشخص بشه قهرمانیم یا نایب قهرمانیم یا جامون همون وسطهای جدول ردهبندیه. بعضی وقتها بازیها تک حذفیاند و بعضی وقتها رفت و برگشت و امتیازی. هر لحظه این بازیها داره برگزار میشه. آخر هر فصل از بازیها همون لحظه است. همون دوران. اگه یاد گرفتیم الان، همین لحظه، همین امروز، از زندگی و لحظههامون خوب استفاده کنیم و راضی باشیم، دیگه حله! دیگه هی فکر نمیکنیم که: حالا اینم شد، آخرش که چی؟! چون دیگه هی دنبال یه آخر خاص نیستیم و به جای به پایان اندیشیدن، مسیر به پایان رسیدن پر میشه از پایانهای ریز و درشت، بدمزه و خوشمزه که همش به خودمون بستگی داره. اینکه چقدر دوست داریم راضی و امیدوار باشیم یا هی دپرس باشیم و روزی هزار بار توی دلمون بگیم: آخرش که چی؟! به خودمون بستگی داره.
اینا همش نظر من بود و شاید هیچ تشابهی به نظر تو نداشته باشه. اما نکته مهمش اینه که «آخرش که چی؟» گاهی به بزرگترین مسئله زندگیم تبدیل شده. اونقدر بزرگ که گاهی جلوی دست و پام رو گرفته و نذاشته حرکت کنم. نذاشته فکر کنم. اما با اینکه هنوزم این مسئله همراهمه، اما نمیذارم آزارم بده. کلا به نظرم هیچ مسئله و سوالی توانایی آزار دادن ماها رو نداره. مگر اینکه خودمون بخوایم!
تب تند دانشگاه
هنوز نتیجه کنکورش معلوم نیست، هنوز شاخ کنکور را نشکسته و تب جزوه و معلم خصوصیاش سرد نشده، رشته دانشگاهیاش را انتخاب کرده. میگوید: معلوم است. فلان رشته، فلان دانشگاه، اینکه فکرکردن نمیخواهد. حالا هر چه بگویی اصلا میدانی این رشته چیست و بازار کارش چه؟ انگار نه انگار، انتخاب خودش را کرده و گوشش بدهکار نیست.
85 برای 25
هر کدام از ما کافی است سری بچرخانیم، دوروبرمان یکی نه، چند کنکوری میبینیم. بیشترشان هم انتخابهایشان مثل هم هستند. با اینکه چند سالی است بازار معرفی رشتهها داغ شده، از بعضی مشاوران تحصیلی مدارس گرفته تا چند دانشگاه معروف که هرسال کارگاههای آشنایی با رشتههای دانشگاهی برگزار میکنند، اما هنوز هم کنکوریها در تب رشته میسوزند. دست خودشان نیست، انگار بعضیها 10 رشته اول فرم انتخاب رشتهشان از قبل معلوم است و فهرستشان را بستهاند. آن هم رشتههایی که سرزبانند و به قول معروف دهان پرکن. این رشتهها شاید روزی بهترین بازار کار یا روزگاری از رشتههای جدید و قابل پیشرفت بودند، اما نه دیگر برای امروز. اصلا برای یک شهر یا کشور چند مهندس برق یا دکتر روانشناس لازم است؟
رشتههای لوکس یا علاقه و آینده شغلی
اغلب بچهها به خاطر تبلیغات و اسم و رسم است که به رشته و یا دانشگاه خاصی تمایل دارند. مسئله اینجاست که بسیاری از بچهها فکر میکنند چنین رشتههایی حتما آینده شغلی یا اجتماعی خوبی خواهند داشت و توجهی به علاقه و استعدادشان ندارند. مثلا رشته حقوق هنوز هم اولین انتخاب بیشتر بچههای رشته انسانی است، با آنکه چند سالی است که آینده شغلی نامشخصی پیدا کرده و بسیاری از فارغالتحصیلانش به دنبال کارند. اینها را خانم نوذری، مشاور تحصیلی یکی از دبیرستانهای تهران میگوید. او و بعضی همکارانش به شیوههای مختلف سعی کردهاند به بچهها شناخت درستی از رشتههای دانشگاهی بدهند، از تهیه برشور و معرفی کتاب گرفته تا دعوت از کسانی که مشغول به کار هستند برای معرفی بازار کار رشتههای مختلف. «بودند دانشآموزانی که با شنیدن نوع کار و حتی واحدهای درسی همین رشتههای پرطرفدار عطایش را به لقایش بخشیدند. اما با وجود این هنوز تب این رشته داغ است و هستند کسانی که در اولین ترم تحصیلیشان از انتخاب خود پشیمان میشوند و کاسه چه کنم به دست میگیرند.»
به موقع تصمیم بگیرید
با هر ضرب و زوری بود در كنكور سراسری حقوق دانشگاه تهران قبول شدم. فكر میكردم تحصیل توی این رشته هم وجهه خوبی دارد هم آینده خوبی. اوایلش برایم جذاب بود. اطلاعاتی را به من میداد كه فكر میكردم با دانستنشان خیلی از بقیه جلو میافتم. ولی هرچی جلوتر میرفتم، علاقه و اشتیاقم كمتر میشد. بعد از دو سال و در حالی كه نیمی از واحدهای دوره كارشناسی حقوق را گذرانده بودم، نشستم و كلی درباره رشتهام فكر كردم و فهمیدم كه واقعا درس خواندن توی رشته حقوق و وكیلشدن چیزی نیست كه من را خوشحال كند. و توی زندگی چیزی كه برای هر كسی باید بیشترین اهمیت را داشته باشد همین خوشحال بودن است. برای همین یک روز، مصمم به دانشگاه رفتم و برگه انصرافم را دادم و زدم بیرون. بعد از چندماهی استراحت خودم را برای شركت در كنكور رشته دلخواهم آماده كردم. الان دو سال است كه دارم خبرنگاری میخوانم. فكر میكنم این چیزی است كه من میخواستم و خوشحال از اینكه اجازه ندادم عمرم با چیزی كه با روحیاتم سازگار نیست تلف شود.
آینده شغلی مشخص، انتخاب رشته مناسب
با ایجاد یک بانک اطلاعاتی از نیازهای شغلی آینده کشور. تا زمانی که کنکوریها میخواهند برای انتخاب رشته تصمیم بگیرند، اطلاعات درست و کافی از آینده شغلی رشته مورد علاقهشان داشته باشند. «وقتی بچهها برای انتخاب رشته میآیند و از ما در مورد آینده شغلی رشتهها و اینکه بر چه اساس و ملاکی باید انتخاب رشته کنند، میپرسند، ما نمیتوانیم اطلاعات درستی در اختیارشان بگذاریم، چون شرایط و نیاز جامعه را در چند سال آینده نمیدانیم. این مسئله تنها با کمک دو وزارتخانه امکانپذیر است؛ وزارت علوم با معرفی رشتههای مورد نیاز روز جامعه و وزارت کار با برنامهریزی برای ایجاد و شناسایی بازار کار چند سال آینده کشور. تا هم دانشآموزان بتوانند انتخاب درستی داشته باشند و هم نیروهای انسانی در جای مناسب خود مورد استفاده قرار بگیرند.»